دیباچه
در نخستین جلسههای گروه علمی خوشنویسی مکتب قاجار در بهار 1388 که در تهران بودم، در یافتم که بیشتر پژوهشگران به شکل طبیعی به سوی خطِّ نستعلیق و بویژه سیاه مشق نویسیِ آن دوره گرایش دارند. در نتیجه بیم آن بود که حقّ برخی از خطوطِ رایج و خوشنویسان آن دوره چنانکه شایسته است، به جای آورده نشود.
در همان هنگام، استاد غلامحسین امیرخانی به این حقیر پیشنهاد کردند که خطِّ نسخ و ثلثِ دورۀ قاجار را برعهده گیرم. این بود که با بررسیِ گذرایی دریافتم که اهمیتِ خطِّ نسخ در آن دوره بیش از ثلث بوده و بر آن شدم تا با جدا کردنِ این دو قلم، تنها به استادان نسخ نویسِ این دوره بپردازم.
گفتنی است که بیشتر نسخ نویسانِ دورههای گوناگون و خاصّه دورۀ قاجار، در خطِّ رقاع نیز استاد بودهاند و این نکته با دیدنِ انجامههای نسخههای بازمانده، به سادگی و روشنی اثبات میشود. از سویی میدانیم که به ندرت از خطِّ رقاع برای نسخه برداری استفاده شده و این خط در نوشتن سندها و نیز انجامهها کاربرد داشته است. در نتیجه در این پژوهش این دو خط و استادانش را از یکدیگر جدا نکردهام و در تصاویرِ انجامههای آثار استادان، نمونههای بسیاری از خطوطِ رقاعِ دورۀ قاجار را میتوان مطالعه و بررسی کرد.
این پژوهش را با اشارهای به پایهگذاران سبک نسخِ ایرانی، محمد ابراهیم قمی و احمد نیریزی (که از اواسط سدۀ یازدهم تا اواسط سدۀ دوازدهم اشتغال داشتهاند) آغاز کردهام و در بخشِ دیگر، خوشنویسانِ دورۀ قاجار را از محمد هاشم اصفهانی (زنده در 1212 ق) و هفده نسخ نویس برجسته را به این قرار معرفی کرده ام:
عبد الله عاشور رنانی، عبدالعلی خراسانی، زین العابدین قزوینی، محمد ابراهیم یزدی، وصال شیرازی، احمد شاملو، غلامعلی اصفهانی، توحید شیرازی، زین العابدین اصفهانی، وقار شیرازی، علی عسکر ارسنجانی، آقا جان پرتو، محمد شفیع تبریزی، محمد علی اصفهانی، محمد شفیع ارسنجانی و زین العابدین محلاتی (زنده در 1327 ق).
اگرچه در اواسط سدۀ سیزدهم هجری، چاپ سربی و بویژه چاپ سنگی به رقابت با سنّت استنساخ پرداختند اما چنانکه خواهیم دید، این مهم نتوانست در آثار استادان بزرگ نسخ نویس خللی ایجاد کند. همانگونه که امروزه به نظر میرسد که رایانه به نبرد با هنرهایی چون خوشنویسی برخاسته است، از حدود سال 1240ق نیز که چاپ سنگی در تبریز و تهران رواج یافت، برخی از اهلِ هنر دچار چنین هراسی شدند. اما گذشت زمان نشانگر این نکته است که هر دورهای نیازمندِ وضعیتِ تازهای است و این تغییراتِ به ظاهر نابهنجار و نابهنگام، بسیار خجسته و بجایند. اکنون میتوانیم بهتر داوری کنیم که اگر چاپ رواج نیافته بود و سنتِ استنساخِ به روشِ کهن برجای بود، در چه وضعیتی قرار میگرفتیم. ازین رو به یقین، فراز و فرودهای امروزی نه تنها بر هنر خوشنویسی لطمهای نخواهد زد، بلکه لازمۀ آن است.
گروهی از کاتبان و خوشنویسان نیز که برای شناسایی گسترده و دقیق ایشان مجالی نمانده بود، در بخش دوم با عنوان «دیگر استادان» معرفی شدهاند. در این باره تنها به آوردن یک یا چند نمونه از آثارشان بسنده شده است اگرچه نیک میدانم که عیارِ خطِّ برخی از این استادان چه بسا از دستۀ نخست نیز برتر باشد.
نکتۀ آخر این که در تألیف شرح احوال خانوادۀ وصال شیرازی از پژوهش منتشر نشدۀ دوستِ دانشورم، دکتر محمود طاووسی بسیار بهره برده ام و در احوال احمد نیریزی نیز به پژوهش همکارِ از دست رفتهام استاد عباس سرمدی توجه داشتهام، خدایش بیامرزاد.
ناگفته نماند که مبهم بودن وضعیتِ فرهنگستان هنر در اواخر سال پیش، سفرِ من و اسبابی دیگر سبب شد تا این کتاب آنگونه که میخواستم نشود اما شکر که پیشتر از عمر به پایان رسید.
حمیدرضا قلیچخانی
28/2/1389
دهلی